دهه ی شصتی ها
بر اساس این یافته ها دهه ی شصتی ها از تولد تا بعد از وفات 7 خوان را می گذرانند. (البته برخی را گذرانده اند.) خوان هایی که همواره با ناداوری ها از آن سربلند بیرون آمده اند!
خوان اول: بحران پوشک و شیرخشک
در دهه ی شصت اصطلاحی بین زوج های جوان وجود داشت، آنها می گفتند: «بچه که عمر و نفسه ده تاش کمه، هزارتاش هم بس نیست!»
در همین راستا و همچنین در راستای نبود سینما، پارک و … برای گذراندن وقت در انتهای شب در بیرون از منزل، کانون های خانواده گرم و گرم تر شدند، آنقدر گرم که برخی محققین بر این عقیده هستند که گرم شدن زمین و آب شدن یخ های قطب شمال و جنوب نتیجه ی اقدامات انجام گرفته شده در دهه ی شصت می باشد.
دهه ی شصتی ها بسیار خوش شانس بودند، زیراکه به دلیل افزایش کمّی شان با بحران پوشک مواجه شدند، آن زمان هم مثل الان چینی ها مهربان نبودند که هر چیزی که کم داریم برایمان صادر کنند، در نتیجه به طور متوسط هر دهه ی شصتی هفته ای فقط یکی دو روز پوشک می بست و در باقی ایام هفته در آزادی کامل به سر می برد؛ البته این دهه ی شصتی ها از همان ابتدا نیز جنبه ی آزادی را نداشتند و با اعمالی که بر روی گل های قالی انجام دادند باعث بدنامی فرش های دستبافت ایرانی در سطح بین الملل شدند و کاهش صادرات فرش دستباف در این روزها نتیجه ی اقدامات نادرست دهه ی شصتی ها در آن زمان می باشد!
در کنار این بحران ، بحران شیر خشک هم مزید بر علت بود تا آنها با دست و پنجه نرم کردن با این بحران ها در کودکی امروز آماده ترین نسل حاضر برای اجرایی شدن طرح هدفمند کردن یارانه ها می باشند!
خوان دوم: مدرسه
دهه ی شصتی ها کلا خوش به حالشان بود، در کلاس های شونصد نفره درس می خواندند، آخرین یافته های علم آمار و احتمال نیز ثابت کرده هر چه تعداد دانش آموزان یک کلاس بیشتر باشد احتمال اینکه معلم از دانش آموزی درس بپرسد کمتر است؛ البته این اصل در مورد دهه ی شصتی ها صدق نمی کرد زیرا تا معلم اسامی بچه ها را می خواند تا حضور و غیاب کند وقت یک ساعت و نیمه ی کلاس تمام می شد.
خوان سوم: دانشگاه
کلاً مسئولان هوای دهه ی شصتی ها را خیلی داشتند، مدام برایشان سدسازی می کردند، یکی از این سدهای سخته شده در آن سال ها «سد کنکور» نام داشت که البته به جای آب پشت آن «داوطلب» جمع می شد؛ مزیت سد کنکور به سدهای دیگر این بود که اصلا سوراخ نمی شد و لازم نبود کسی پتروس بازی دربیاورد و تا یک ماه انگشتش آبسه کند!
دهه ی شصتی ها در پشت این درب روزهای بسیار خوشی را گذراندند و روزها و شب های بسیاری را با «تست های 4 گزینه ای» هم آغوش شدند، و در انتها نیز به جنگ غول کنکور رفتند.
مسئولان در یک اقدام ژرف نگرانه و آینده بینانه از غول کنکور دعوت کردند تا بیاد و با دهه ی شصتی ها به عنوان یک بازی تدارکاتی دست و پنجه نرم کند تا دهه ی شصتی ها آمادگی پیدا کنند در سال ها بعد با غول های بزرگتری همچون غول تورم و بیکاری و مسکن و … مبارزه کنند!
خوان چهام: کار
دهه ی شصتی ها کم کم از دانشگاه بیرون آمدند، البته خودشان چندان تمایلی به بیرون آمدن از دانشگاه نداشتند اما دهه ی هفتادی ها آنقدر وارد دانشگاه شدند که دیگر در دانشگاه جایی نمانده بود و دهه ی شصتی ها از آنطرف دانشگاه بیرون افتادند!
فرصت های کاری بسیار بالایی برای آنها وجود داشت، از آبیاری گیاهان دریایی و گردگیری میز رایانه گرفته تا آسفالت سابی و متر کردن عرض خیابان ها.
خوان پنجم: ازدواج
همان طور که دهه ی شصتی ها سنشان بالا می رفت ازدواج هم سنش بالا می رفت، در همین راستا اکثر کارشناسان معتقد هستند دلیل بالا رفتن سن ازدواج نه بیکاری است و نه گران بودن مسکن، بلکه تنها دلیل بالا رفتن سن ازدواج، بالا رفتن سن دهه ی شصتی ها می باشد!
خوان ششم: عزرائیل
در همین راستا پیش بینی می شود دهه ی شصتی ها بسیار بسیار زیاد عمر کنند، زیرا همه ی آنها با هم به دنیا آمده اند و در نتیجه همه با هم بزرگ شده اند پس همه تقریبا در یک بازه زمانی فوت خواهند کرد؛ عزرائیل یحتمل در آن زمان که دهه ی شصتی ها به زمان مرگشان برسند آنقدر سرش شلوغ خواهد شد که دیگر بدون وقت قبلی جان کسی را نمی گیرد و در نتیجه دهه شصتی ها چند سالی را در وقت اضافه سپری خواهند کرد.
خوان هفتم: آن دنیا!
بالاخره نمی شود همه چیز به کام دهه ی شصتی ها باشد، یحتمل آنها در آن دنیا با مفهوم کمبود امکانات مواجه خواهند شد، پیش بینی می شود در آن دنیا به همه ی روح های دهه ی شصتی بال نرسد و برخی از روح های دهه ی شصتی نتوانند در آسمان پرواز کنند

خداییش حالا هی تولید داخلی رو زیر سؤال ببرید. اگر پراید و پژو آردی بود، خود ماشین داغون میشد، هیچ خسارتی هم برای پارکینگ و دیوار به وجود نمیآورد. ای ول تولیدکننده داخلی
در خبرها می خوانیم: "چاوز وبلاگ زد."
پیش
بینی می شود در آینده ای نه چندان دور شاهد این کامنت در وبلاگ رئیس
جمهورمان باشیم؛
"سلام محمودجون، وبلاگ خوبی داری، مطالبش هم خیلی
خوبه، به منم سر بزن، اگه با تبادل لینک موافقی اول منو با اسم «چاوز
خوشتیپه» لینک کن بعد بیا بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم!"
***
با توجه به اینکه
در خبرها می خوانیم:"قیمت ماده مخدر شیشه 85 درصد ارزانتر شده است."؛ و
همچنین با توجه به این گفته ی دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر:"مردم از
دسترسی آسان افراد به مواد مخدر ناراضی هستند."، در ابتدا کمی متعجب می
شویم که چطور هم قیمت ماده ی مخدر پایین آمده است و هم دسترسی به آن آسانتر
شده است؛
سپس با توجه به سابقه ی وزارت بازرگانی در مورد شیررایانه
ای، که هم گرانش کرد و هم دسترسی مردم به شیر آسانتر نشد را به یاد می
آوریم و پیشنهاد می کنیم از این پس مبارزه با مواد مخدر زیر مجموعه وزارت
بازرگانی شود!!
ساسی مانکن
1- به نظر شما چرا "ساسی مانکن" دستگیر شد؟!
الف. چون با اون وری ها در ارتباط است و خودش در بخشی از اشعارش اعتراف کرده است که "یه روز بوش، زنگ زد و گفت: این خانومه که خیلی دلبره، از جینفر لوپز ما بهتره، نیناش ناش هم بلده؟!"
ب. چون جزو اراذل و اوباش محسوب می شود و خودش را صاحب قسمتی از محله های تهران می داند، وی در یکی از شعرهایش گفته است: "بیا پیشه ما بشین، پادشاه این منطقه خواسته ات!"، همچنین تمایلات سلطنت طلبی وی نیز از این بیت شعرش مشهود است!
ج. چون چندی پیش اعلام شده بود مانکن ها نباید سر داشته باشند و یا حدالمکان می توانند نصف سر داشته باشند، اما وی سر کامل داشت!!
د. چون به دنبال ناهنجاری بود.
2- 436 … شناسایی شدند!
الف. مفسد اقتصادی (که اینقدر فاسدن که حتی به اقتصاد هم رحم نمی کنن!)
ب. زمین خوار بزرگ ( که معده شون توانایی هضم همه نوع آت و آشغال رو داره!)
ج. از اینایی که وام های خفن میلیاردی از بانک ها گرفتن و پس نمی دن و معلوم نیست ضامن معتبرشون کی بوده!!
د. ورزشکارای مرد که زیر ابرو برداشتن! (ایش! چندش! بی تربیت ها!!)
3- آرمین منش گفت:"استفاده از ماهواره در کشور 30 درصد رشد داشته است."
به نظر شما چرا؟!
الف. بالا رفتن قدرت خرید مردم در نتیجه ی پایین آمدن نرخ تورم! و برای مبارزه با ماهواره بایستی نرخ تورم را بالا برد!
ب. اشتیاق مردم برای دیدن شبکه های جام جم یک و دو و شبکه ی خبری پرس تی وی!!
ج. چون مسئولان فرهنگی و صدا و سیمای ما صد در صد موفق و هوشمندانه عمل کرده اند، اگر اینگونه نبود شاید شاهد رشد هفتاد هشتاد درصدی استفاده از ماهواره در کشور می بودیم، اما در حال حاضر تنها استفاده از ماهواره 30 درصد رشد داشته است!
د. چون مردم شنیده اند سریال "دارا و ندار" قرار است از شبکه های جام جم مجددا پخش شود!
4- وزير كار: نمی دانم ...
الف. خط فقر چقدر است.
ب. طول فقر چقدر است.
ج. عرض خط فقر چقدر است.
د. تعداد جوانانی که به خاطر نداشتن کار جرئت فکر کردن به ازدواج را هم ندارند چقدر هستند.
5- "محمد علی باشه آهنگر" کارگردان سینما: سریالهای نوروزی فقط ... .
الف. باعث رشد 30 درصدی استفاده از ماهواره در کشور شدند!
ب. از آب غیر شرب برای آب بستن به داستان سریالشان استفاده می کردند و این خیلی موضوع قابل تقدیری است!
ج. طنز واقعی بودند، یک طنز به تمام معنا.
د. لودگی کردند.
(توضیح: گزینه ی "جیم" تابلو است که گزینه ی صحیح نیست، همین طوری و محض حال دادن به افرادی که قصد دارند این تست ها را حل کنند این گزینه را در میان گزینه های موجود قرار دادیم!!)
6- اسدالله بادامچیان کدام گفته ی رئیس جمهور را شوخی نوروزی – اقتصادی احمدی نژاد با مردم دانست؟!
الف. پیشنهاد رفراندوم.
ب. احمدی نژاد: "بازار به زیبایی کنترل شد!"
ج. احمدی نژاد: "بودجه امسال از بهترین بودجههایی است که در سالهای گذشته به تصویب رسیده است!"
د. احمدی نژاد: "هر کجا که فرصت مدیریت به دولت داده شده همواره شاهد موفقیتهای چشمگیری در فعالیتهای دولت بودهایم."
7- کلا نظر شما در مورد اینکه وزیر مسکن گفت: "خارجی ها از من درس بگیرند."، چیست؟!
الف. شاید ایشان هم شوخی نوروزی – مسکنی انجام داده اند!
ب. شاید منظورشان درس تاریخ و جغرافیا بوده است!
ج. بیایند یاد بگیرند! اینطوری در چند سال آینده در مقایسه های آماری دیگر کم نمی آوریم و تعداد افراد فاقد مسکن ما خیلی بیشتر از خارجی ها نخواهد بود!
د. خیلی خوبه، پیشنهاد می کنم وزیر کار و وزیر اقتصاد هم برای خارجی ها کلاس درس بگذارند، شاید کمی وضعیت رفاهی باقی جهانیان هم بهبود پیدا کند!!
تصویر

با تشکر از این خانم خبرنگار ژانگولر و شجاع.
مهدوی کیا اخراج شد.

مهدوی کیا: آخه من چیکار کردم اخراجم کرد؟
داور: مهدی فکر کردی آلمانی چیزی بگی نمی فهمم؟ اگه فارسی حرف زده بودی که جوابتو داده بودم.

خدا لعنت کنه باعث و بانی شعارهای ساختارشکنانه رو که به آسفالت کردن خلیج فارس هم رسیده.

نتیجه اخلاقی: اگر از این لباسا بخرید، این شکلی میشید.
تصویر

با تشکر از این خانم خبرنگار ژانگولر و شجاع.
مهدوی کیا اخراج شد.

مهدوی کیا: آخه من چیکار کردم اخراجم کرد؟
داور: مهدی فکر کردی آلمانی چیزی بگی نمی فهمم؟ اگه فارسی حرف زده بودی که جوابتو داده بودم.

خدا لعنت کنه باعث و بانی شعارهای ساختارشکنانه رو که به آسفالت کردن خلیج فارس هم رسیده.

نتیجه اخلاقی: اگر از این لباسا بخرید، این شکلی میشید.
الكي
آهنگ جديد و فوق العاده زيباي سياوش قميشي با نام الكي با 3كيفيت متفاوت ...
افشاگری بی سابقه در مورد هاچ، پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ!
(جراید)
بر اساس تحقیقات انجام گرفته و اطلاعات واصله، چند تن دیگر از جاسوسان و متخلفان و مظنونان به شرح زیر معرفی می شوند:
1- هاچ زنبور عسل: نامبرده یکی از زنبورهای بی هنر و بی سواد بوده است که فرمول تهیه عسل طبیعی را بلد نبوده، وی پس از مدتی به دروغ و با استفاده از رسانه های زنجیره ای خبر جعلی گم شدنش را منتشر می کند، سپس به بهانه ی واهی پیدا کردن مادرش به کندوهای همسایه ها سر زده تا بتواند فضولی کند و راز ساختن عسل را از آنها کِش رفته و بدون رعایت حق کپی رایت(!) از این فرمول سوء استفاده کند!
2- پرین: وی یک دختر فراری بوده است و بدون آنکه گواهینامه ی الاغ سواری داشته باشد اقدام به سوار شدن بر پشت الاغی به نام «پاریکال» می کرده است، پرین به دروغ مدعی شده بود به دنبال پدربزرگش است به شهرهای زیادی سفر کرده و اطلاعاتی را جمع آوری نموده است؛ قابل به ذکر است که پدربزرگ پرین یکی از کارخانه داران و مفسدان اقتصادی شهرشان محسوب می شود و مادرش عکاس بوده که دلایل و علل و انگیزه ی گرفتن عکس توسط مادر پرین در دست بررسی است!
3- پدر پسر شجاع: از ایشان اطلاعات چندانی در دست نیست، وی کلا آدم مشکوکی است، نامبرده در هیچ کدام از قسمت های کارتون نام حقیقی اش را بیان نکرده و همواره این سئوال مهم وجود دارد که نام ایشان قبل از تولد پسرش چه بوده است؟! در همین رابطه تا به این لحظه شونصد نامه برای ایشان ارسال شده است که متاسفانه ایشان هنوز نام حقیقی شان را بازگو ننموده و افکار عمومی را متنور(!) نکرده اند!
4- میگ میگ: وی در یک جایی که نمی دانیم کجاست آموزش دو میدانی دیده است تا بتواند در مواقعی که احساس خطر می کند با سرعت زیاد فرار کند، نامبرده همدستی "گرگ" دارد که به کمک وی دست به اقدامات تروریستی می زنند، البته آنها در فیلم هایی که خودشان از این صحنه ها می گیرند اینگونه وانمود می کنند که گرگ مزبور قصد گرفتن میگ میگ را دارد که طبق یافته های ما اصلا اینگونه نیست!
- البته افرادی همچون «نل»، «واتو واتو»، «کارآگاه گجت» و ... نیز در این لیست حضور داشتند که به دلیل کمبود جا صرفا به بیان مهمترین هایشان پرداختیم!
اشكال نداره

ديگه حتما هيچ اتفاق بحراني براي تهران نميافته به ويژه با اين قربوني كه دارن.

كرانچار: آره علي جون، حسابي بيكار شديم، موندم نون شب از كجا بيارم؟!
دايي: اشكال نداره، شمارهتو بده كاري چيزي پيدا كردم، بهت زنگ ميزنم

الماسی: باور كنيد خودم ديدم آقاي معلم اينقدر صلاحيت داشت!

بابا بنده خدا چيكار كنه، تورم بيداد ميكنه، پول از كجا بياره هديه بخره برا مردم.

اسب چپي به راستي: خانومي اين بازيهاي سياسي رو ول كن بريم يه گوشه دنيا زندگي تشكيل بديم، از اين سياست آبي واسه ما گرم نميشه.

اگه عزرائيل اين شكلي باشه، بعضيها آرزوي مرگ ميكنند كه!

البته بيمناسبت هم نيست!
تست روانشناسی
1. ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟
الف-یک قصر
ب- یک موزه
ج-یک هتل
د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)
2. شما از چه طریقی وارد ساختمان می شوید؟
الف- پنجره
ب- در
ج- بالکن
د- تونل زیر زمینی
....
وقتی وارد ساختمان شدید آن را
بسیار مجلل و باشکوه می یابید. ناگهان صدای در زدن می شنوید. در را باز می
کنید و کسی را می بینید که واقعاً می خواستید با او باشید:
3. آن شخص کیست؟
به گشتن ادامه می دهید. پلکانی را می بینید که به طبقه بالا می رود.
4. پلکان مارپیچی است یا مستقیم؟
از پلکان بالا می روید و تعداد پله ها را می شمارید.
5. چند پله بود؟ (هر عددی از یک تا بی نهایت)
بعد وارد اتاقی می شوید..........
6. دلتان می خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟
الف- به اندازه یک آکواریوم
ب- به اندازه یک اتاق معمولی
ج- به اندازه یک جنگل
د- به اندازه اقیانوس آرام
7. دلتان می خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟
الف- قرمز
ب- سیاه و سفید
ج- ارغوانی
د- زرد یا پرتقالی
و- رنگ های رنگین کمان
یک میز جلوی شما ظاهر می شود...
8. آیا میز گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟
و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس، سیب، کیوی، طالبی و هندوانه
9. یک میوه را انتخاب کنید.......
میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می اندازد...
10. نام او را بنویسید.
11. شما میوه را برمی دارید و.........
الف- بلافاصله آن را می خورید.
ب- قسمت کرم خورده را می برید و قسمت سالمش را می خورید.
ج- آن را می برید و داخلش را می بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می دهید
د- اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می اندازید
از آن ساختمان خارج می شوید و 5 حیوان را می بینید: موش، آهو، اسب، دلفین و فیل
12.این حیوانات را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..
جواب تست :
1. نشان دهنده چیزی است که شما بیشتر از بقیه چیزها دنبال آن هستید.
قصر: ثروت
موزه: حرفه و شغل
هتل: خانه و عشق
مکان مذهبی: اعتقادات یا زمینه رشد روحی و روانی شماست
2. نشان دهنده نوع زندگی است که به دنبال آن هستید.
پنجره: زندگی سرشار از رویدادهای پیش بینی نشده و شگفت انگیز
در:زندگی آرام و امن
بالکن: زندگی مسالمت جویانه و عاشقانه
تونل زیر زمینی: زندگی خطرناک ولی معنی دار پر از تجربه های متفاوت
3. فردی که پشت در می بینید همان کسی است که شما در رویارویی با مشکلات زندگی می توانید کاملاً به او اعتماد کنید.
4. پلکان نشانه زندگی عشقی شماست پیچ در پیچ ولی زیبا - مستقیم معمولی ولی خسته کننده
5. تعداد پله ها: تعداد تلاشهایی که شما امیدوارید برای برقراری رابطه تان به عمل آورید.
6. اندازه اتاق: میزان ماجراجویی هر چه کوچک باشد یعنی شما آدم محافظه کاری هستید
7. رنگ اتاق شخصیت شماست:
قرمز: احساساتی و پر شور
سیاه و سفید: منطقی
ارغوانی: ماجراجو
زرد و پرتقالی: شادمان و سرحال
پرنگین کمان: شما در مورد این که واقعاً چه هستید شک دارید
8. شکل میز: زاویه دید شما را نسبت به چیزها یا موقعیت ها نشان می دهد.
مربع: ثابت و منصفانه
گرد: شما می خواهید چیزها را از دیدگاه و نقطه نظر بسیاری افراد دیگر ببینید
مثلث: شما می خواهید مبتکر و اصلی باشید
بی شکل: شما آدم بی اراده ای هستید و همیشه طفره می روید
9.
میوه ها نشانگر این هستند که شما به دنبال چه نوع دوستانی می گردید میوه
های بزرگتر نشانگر این هستند که نمود فیزیکی و ظاهری برای شما بیشتر اهمیت
دارد و میوه های کوچکتر به معنی این هستند که شخصیت افراد برای شما مهم
است.
10. این شخص نشانگر نوع دوستانی است که شما به دنبال او هستید.
11. چگونگی خوردن میوه نشانگر این است که شما چگونه با دیگران رفتار می کنید.
الف: یعنی شما کینه ای از دیگران به دل نمی گیرید
ب: یعنی شما فقط نکات مثبت دوستانتان را می پذیرید و از پذیرفتن نکات منفی آنها سرباز می زنید
ج: خوردن آن علیرغم کرم خوردگی یعنی نقاط قوت و ضعف دیگران را می پذیرید
د: دور انداختن یعنی شما آدم بی رحمی هستید.
12. 5 حیوان:
دلفین: شغل و حرفه فیل:خانواده
اسب: عشق موش:انتظار و احترام
آهو: دوستان شما و چیزهایی که به آن توجه دارید است.
تصمیم کبری
کبری دختری شلخته و نامنظم بود و هیچ وقت اتاقش رو مرتب نمی کرد، به همین خاطر همیشه وسایلش هاش رو گم می کرد.
یه روز جورابش رو نمی دونست کجا گذاشته، یه روز دنبال عروسکش می گشت ... تا اینکه یه شب که خیلی بارون میومد و فرداش هم امتحان داشت هر چی گشت نتونست کتابش رو پیدا کنه.
ننجون کبری که دید کبری از پیدا نشدن کتاب درسی اش خیلی ناراحته بهش گفت:«اَه! اعصابمو خورد کردی، چیه دو ساعته دنبال کتابت می گردی؟! می خوای پیداش کنی که چی بشه؟! مگه اون هایی که ادامه تحصیل دادن چی شدن؟! شوهر گیرشون اومد؟! همین دختر ِ خاله شمسی ات! فوق لیسانس خونده اما هنوز یه خواستگار هم براش نیومده، به جای این مزخرفات برو کتاب آشپزی و مردهای زمینی ، زن های ونوسی رو بخر بخون، مطمئن باش این کتاب ها بیشتر به درد آینده ات می خورن تا کتاب های درسی!»
کبری با شنیدن صحبت های ننجونش دچار تحول های اساسی شد و تصمیم گرفت از این به بعد دختر خوبی باشه و به جای عروسک بازی، خونه داری یاد بگیره تا هر چه زودتر عروس بشه!
ما از این داستان نتیجه می گیریم ازدواج چیز خیلی خوبی است، حتی اگر باعث بشود با ازدواج کردن از مدرسه مان اخراج شده و برای ادامه ی تحصیل مجبور به رفتن به مدارس بزرگسالان شویم!
چوپان دروغگو
یه پسری بود که به دلیل نبودن استادیوم فوتبال، فرهنگ سرا و این گونه موارد در روستاشون نمی دونست چطوری اوقات فراغتش رو پر کنه. به همین دلیل فرت و فرت به همه دروغ می گفت و اون ها رو سر کار می ذاشت، تا اینکه یه روز اهالی روستا که حسابی از دست کارهای چوپان دروغگو کلافه شده بودن دور هم جمع شدن تا یه جوری چوپان دروغگو رو ادب کنن.
هر کس چیزی گفت تا اینکه کدخدا بعد از تفکرات بسیار گفت:«باید این جوون رو به اشد مجازات برسونیم.».
همه فکر کردند که کدخدا داره شوخی می کنه، اما کدخدا جمله اش رو تکمیل کرد و گفت:«باید زنش بدیم!».
با شنیدن این جمله همه فهمیدن اینبار دیگه کدخدا شوخی نداره، اونها با خواهش و التماس از کدخدا خواستن در تصمیمش تجدید نظر کنه و چوپان دروغگو رو ببخشه، اما کدخدا گفت:«همینه که هست! می خواین بخواین، نمی خواین هم باید بخواین!!»
چوپان دروغگو با یکی همکلاسی خواهرِ دانش آموزش که اتفاقا دختر کدخدا بود(!) ازدواج کرد، از اون روز به بعد دیگه هیچ کسی در روستا دروغی از چوپان نشنید و دیگه کسی اون رو به نام «چوپان دروغگو» صدا نمی زدند، از اون به بعد همه اون رو در روستا به اسم «چوپان زن ذلیل» می شناختند!
ما از این داستان نتیجه می گیریم به دلیل نقش ارزشمند ازدواج در کاهش جرایم جامعه هر چی زودتر ازدواج کنیم بهتره!!
لاک پشت و مرغابی ها
لاک پشت دوست داشت بره اون بالا بالاها، روی ابرها، چون فکر می کرد لاک پشت آرزوهاش روی یکی از اون ابرها سوار بر اسب سفید منتظرشه تا اون رو به قصر آرزوهاش ببره.به همین دلیل سال های سال به خواستگارهاش که عمدتا از لاک پشت های برکه بودن پیشنهاد رد داده بود.
البته چند سالی می شد که دیگه حتی از برکه هم براش خواستگار نمیومد، به همین دلیل تصمیم گرفت هر طوری شده خودش رو به بالای ابرها برسونه، اما لاک پشت داستان ما پر نداشت.
اون یه روز به دو تا مرغابی پیشنهاد عجیبی داد؛ بهشون گفت: دو سر یک چوب رو با پاهاشون بگیرن و خود لاک پشت هم با دهنش خودش رو از چوب آویزون کنه.
مرغابی ها در ابتدا از خطر پروازهای هوایی برای لاک پشت گفتن و آمار حوادث هوایی رو براش متذکر شدن، اما بعد از شنیدن اصرارهای خیلی زیاد لاک پشت قبول کردن این کار رو انجام بدن، البته اونها به لاک پشت هشدار دادن که در طول پرواز علاوه بر خاموش کردن گوشی همراهش اصلا حرف نزنه، چون ممکنه سقوط کنه!
روز موعود فرا رسید، مرغابی ها با پاهاشون دو سر چوب رو گرفتن و لاک پشت هم با دهنش، مرغابی ها پرواز کردن، مرغابی ها تا بالای برج میلاد پرواز کرده بودن که یکی از مرغابی ها به مرغابی دیگه گفت: «امروز از یکی از قورباغه های برکه شنیدم یکی از مامان لاک پشت ها برای پسرش دنبال یه همسر می گرده، تو کسی رو می شناسی که بهش پیشنهاد بدیم؟!»
در همین لحظه لاک پشت داستان ما خواست یه چیزی بگه ... اما تا دهنش رو باز کرد ... با مخ سقوط کرد و لاکش فرو شد توی آتنی که بالای برج میلاده و مُرد!!
ما از این داستان نتیجه می گیریم کلا چیزی به اسم شاهزاده و اسبی به رنگ سفید وجود نداره، و کلا باید به اولین خواستگارمون جواب مثبت بدیم وگرنه شاید دیگه خواستگار گیرمون نیاد و سقوط کنیم و میله بالای برج میلاد بره تو شکممون!!
حسنک کجایی؟!
چند ساعتی از زمان ناهار گذشته بود اما حسنک نیومده بود تا به حیوون ها غذا بده.
مرغ گفت: قد قد! یعنی حسنک کجایی که دلم ضعف رفت؟! پس این آب و دون ما چی شد؟!
گاو گفت: مو مو! یعنی این حسنک عجب الاغیه ها! مردیم از گرسنگی! چرا نمی یاد بهمون غذا بده؟!
خر گفت: عر عر! یعنی آره! واقعا این حسنک خیلی الاغه! دارم از گرسنگی می میمیرم.
در همین لحظه هد هد دانا وارد طویله شد و گفت: چرا دارین به صاحبتون بد و بیراه می گین؟! حسنک امروز خواهرش عروس شده و الان هم توی مراسم عروسیش داره حرکات موزون انجام میده و به همین دلیل نمی تونه بیاد بهتون غذا بده!
مرغ و گاو و الاغ با تعجب گفتن: اما خواهرش که هنوز کلاس دوم راهنمایی بود.
هدهد دانا نگاهی عاقل اندر سفیه به حیوون های طویله کرد و گفت: درسته! اما ایشون به توصیه ی رئیس آموزش و پرورش تهران عمل کردن!
ما از این داستان نتیجه می گیریم هر حرفی که مسئولین زدن کارشناسی شده است و بایستی سریعا بهش عمل کنیم!!
سوال
1- این سوال در همین ابتدا توسط سردبیر رسماً و علناً سانسور شد. ایشان با عتاب گفتند: فکر کردی داری توی سوئیس روزنامه نگاری می کنی؟!
2- حدس می زنید که مدير كل روابط عمومي شركت زيرساخت دلیل اختلالات اینترنت را چه دانسته است؟!
الف. یک نفر اشتباهی پایش را روی سیم گذاشته!
ب. لنگر یه کشتی افتاده روی کابل های اینترنتی که در کف اقیانوس هستند!
ج. حجم بالاي كاربران اینترنت
د. دولت های قبلی و کارشکنی های آنان!
3- با توجه به صحبت های اخیر برخی از مسئولان در مورد ازدواج موقت، کلا نظر شما در این مورد چیست؟!
الف.خوبه، هر چه زمانش رو کمتر و ازدواج هاش رو موقت تر کنن بهتره!
ب. نامردیه! کاش زودتر از این حرفا می زدین، من ازدواج دائم کردم!
ج. حالا که تنور داغه از سایت های خبری و روزنامه ها انتظار میره طرح خانه عفاف رو هم از دوباره زنده کنن!
د. بادا بادا مبارک بادا!
4- علی كفاشيان: ..... ، اما .... !
الف. اگر بار گران بودیم رفتیم - اگر نامهربان بودیم باز هم رفتیم.
ب. می دونم عاشق لبخندهای من هستین - بیشتر از شش سال دیگه نمی تونم بمونم.
ج. فوتبال ایران پیشرفت های خوبی در این چند سال داشته - پیشرفت باقی تیم های آسیایی بهتر از ما بوده!
د. همه رفتني هستيم - تا 6 سال آينده ميمانم.
5- به نظر شما چرا ضرغامی گفت: "آرایش خانم مجری ها ممنوع است."؟!
الف. احتمالا صدا و سیما با کمبود بودجه مواجه شده و ضرغامی می خواهد با ممنوع کردن آرایش خانم ها هزینه های این سازمان را کاهش دهد.
ب. به دلیل آنکه باید یک تفاوتی میان خانم های مجری و هنرپیشه های سریال ها باشد و بدین ترتیب سریال های ایرانی پربیننده شوند!
6- سایت شفاف نوشت: "چرا مردم وعده قطع نشدن گاز در زمستان را باور نمی کنند؟!"، به نظر شما واقعا چرا؟!
الف. چون بیشتر وعده هایی که مسئولان می دهند اجرا نمی شود و امید دارند این وعده هم مثل باقی وعده ها باشد.
ب. به دلیل دوستی نزدیکمان با کشور ونزوئلا، امیدوار هستند در صورت کمبود گاز، هوگوی عزیز برایمان گاز بفرستد.
7- به نظر شما چرا فرشیدی گفت: "آموزش و پرورش در دولت نمی گنجد."
الف. چون ایشان اصل 44 قانون اساسی را خوانده اند.
ب. ایشان معتقد هستند دولت باید کوچک و کوچک تر شود.
ج. چون دولت یک حجم معینی دارد و برای آنکه مترو در آن بگنجد لازم است برخی چیزها از داخل آن برداشته شوند. (یه چیزی مثل آموزش و پرورش!)
8- به نظر شما چرا مهدی هاشمی قرار شده است به توصیه ی پدرش در انگلیس بماند و دکترا بگیرد؟!
الف. چون علم بهتر از ثروت است.
ب. چون سطح علمی دانشگاه های آنجا از سطح علمی دانشگاه های آزاد اینجا بالاتر است.
ج. چون یک پسر خوب به حرف پدرش گوش می کند.
9- رئیس جمهور گفت: "باید به ناجا تذکر داده شود."، اگر گفتید چرا باید به ناجا تذکر داده شود؟!
الف. به دلیل رزم مختلط نمایشی شان در نمایشگاه!
ب. به دلیل گیر دادن به مو و لباس جوان ها، چون مشکل مملکت ما ظاهر جوون ها نیست!
ج. بايد تذكر داده شود كه اقليتها بتوانند تابع ضوابط خودشان مجوز كسب بگيرند.
10- به نظر شما این قرارداد بین چه افرادی بسته شده است؟!
"هر هفته یکبار من را کتک بزن!"
الف. یک دانشجو و یک لباس شخصی
ب. یک متهم و یک زندانبان در زندان ابوغریب
ج. یک مرد زن ذلیل چینی و همسرش
د. طنزنویس عصر ایران و سردبیر این سایت
توضیحات اساسی:
- برخی از سئوالات به جای 4 گزینه، سه گزینه و برخی هم دو گزینه دارند، اصلا چه کسی گفته سئوالات 4 گزینه ای حتما باید چهار گزینه داشته باشند؟!
- پاسخ صحیح سئوال 4 گزینه ی "دال" و پاسخ درست سئوال های 2 و 9 و 10 گزینه ی "جیم" می باشد.پاسخ بقیه سوالات هم دلبخواهی است!
تازه تازه








تفاوت دخترا و پسرا در درست کردن نیمرو
۱- توی ماهیتابه روغن میریزن
۲- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میكنن
۳- تخم مرغها رو میشكنن و كمی نمك روی تخم مرغها می پاشن
۴- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میكنن
پسرها:
۱- توی كابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
۲- توی كابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میكنن
۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میكنن
۷- چند تا قرولند زیر لب میدن
۸- دنبال كبریت میگردن
۹- با فندك اجاق گاز رو روشن میكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
۱۰- ماهیتابه رو میشورن (میگم چرا روغنش بوی ترشی میده)
۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
۱۲- تخم مرغی كه از روی كابینت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك میكنن
۱۳- چند تا بد و بیراه به خودشون میدن و لباس میپوشن
۱۴- میرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
۱۵- تلویزیون رو روشن میكنن و صداش رو بلند میكنن
۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
۱۷- تخم مرغها رو میشكنن و توی ماهیتابه میریزن
۱۸- دنبال نمكدون میگردن
۱۹- نمكدون خالی رو پیدا میكنن و چند تا حرف دیگه زیر لب می زنن
۲0- دنبال كیسه نمك میگردن و بالاخره پیداش میكنن
۲1- نمكدون رو پر از نمك میكنن
۲2- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲3- نمكدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
۲4- بوی سوختگی رو استشمام میكنن و میدون توی آشپزخونه
۲5- چند تا بد وبیراه دیگه و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
۲6- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
۲7- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهایی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
31- ماهیتابه رو میندازن توی سینك
32- دنبال ظرفهای مسی میگردن
33- قابلمه مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
35- یاد نمك میفتن و میرن نمكدون رو از كنار تلویزیون برمیدارن
36- چند ثانیه فوتبال تماشا میكنن
37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
38- روی باقیمانده تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
39- چند تا بد و بیراه میدن و بلند میشن
40- نمكدون شكسته رو توی سطل میندازن
41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میكنن
42- یه داد بلند می زنن و انگشتهاشون كه سوخته رو زیر آب میگیرن
43- با یه پارچه تنظیف قابلمه رو برمیدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میكنن
45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن
انواع پدرسوختگی و عکس العمل های مربوطه در کشورهای مختلف
شما به رئیسجمهور امریکا میگویید: «پدر سوخته»! ولی اتفاق خاصی نمیافتد، فقط شما معروف میشوید و درباره ی پدر بزرگوار رئیس جمهور کتاب مینویسید و میلیونها دلار درآمد کسب میکنید! اما بعد از آن، رئیسجمهور از شما به دادگاه شکایت میکند و شما مجبور میشوید که بابت غرامت، همه ی پولتان را به رئیسجمهور بدهید.
انگلستان
شما به نخستوزیر انگلستان میگویید: «پدر سوخته»! نخستوزیر هم به شما میگوید: پدر سوخته.
فرانسه
ژاپن
شما به نخستوزیر ژاپن میگویید: «پدر سوخته»! نخستوزیر چشمهایش را تنگتر میکند و جوری که شما را نبیند،تعظیم میکند و به شما میگوید: ببخشید، و به علت شنیدن این خبر چانه می اندازد و می میرد!
آلمان
شما به صدراعظم آلمان میگویید: «پدر سوخته»! پلیس به سراغ شما میآید و به شما میگوید: لطفاً با پدر صدراعظم کاری نداشته باشید.
سوئد
شما به نخستوزیر سوئد میگویید: «پدر سوخته»! از مردم رأیگیری میشود که آیا پدر نخست وزیر واقعا سوخته یا نه؟! اگر رأی مثبت داده شود، شما پدرش را سوزانده اید...!ولی اگر رأی منفی داده شود، نخستوزیر دست شما را در مقابل دوربینهای تلویزیونی میفشارد و برای شما آرزوی موفقیت میکند.
ترکیه
شما به رئیسجمهور ترکیه میگویید: «پدر سوخته»! و رئیسجمهور هم اسلحهاش را در میآورد و به شما شلیک میکند. اگر شما اتباع کرد زبان ترکیه باشید، رئیسجمهور مورد تشویق قرار میگیرد! وگرنه او را به دادگاه احضار میکنند و او در بین راه فرار میکند و به یونان پناهنده میشود.
سوئیس
شما به نخستوزیر سوئیس میگویید: «پدر سوخته»! منشی دفتر نخستوزیر با شما تماس میگیرد و شماره تلفن پدر نخست وزیر را به شما میدهد تا شخصاً با خودش هماهنگ کنید.
هند
شما به نخستوزیر هند میگویید: «پدر سوخته»! نخستوزیر شما را به خانهاش دعوت میکند و خاکستر پدرش را که سالها پیش مُرده به شما نشان میدهد و برای شما آواز میخواند و گریه میکند. شما هم متأثر میشوید و به خانه برمیگردید و میبینید که خانوادهتان ناپدید شدهاند و سالهای سال به دنبال خانوادهء خود از این شهر به آن شهر آواره میشوید و سرانجام در فقر و غربت، از غم و گرسنگی میمیرید و از داستان زندگی شما بیش از هزار و هفتصد فیلم سینمایی ساخته میشود
کلمبیا
شما به رئیسجمهور کلمبیا میگویید: «پدر سوخته»! بعد وصیتنامهتان را مینویسید و در اولین فرصت خود را دار میزنید! چند روز بعد جسد شما را در حالی که طناب دار دور گردنتان است و با گلوله سوراخ سوراخ شده و با اسید سوزانده شدهاید، پیدا میکنند! پزشک قانونی جسد شما را لاشهء سگ تشخیص داده و در حومهء شهر دفن میکند.
چین
شما به رئیسجمهور چین میگویید: «پدر سوخته»! رئیسجمهور هم به صورت لفظی، با شما و پدرتان درگیر می شود...! سپس شما به همراه خانواده تان به کره ی ماه تبعید میشوید.
ایتالیا
شما به نخستوزیر ایتالیا میگویید: «پدر سوخته»! روزنامهها خبر آتش گرفتن پدر نخستوزیر را چاپ میکنند و مافیا به خاطر شجاعت و حرارت زیادتان، به شما پیشنهاد همکاری در زمینهء تهیهء فیلمهای اکشن میکند! نخستوزیر هم برای تلافی، یک بازی دوستانهء فوتبال بین تیم محبوب خودش و تیم محبوب شما ترتیب میدهد و داور بازی را میخرد و تیم محبوب شما را با نتیجه ی مفتضحانه ای شکست میدهد.
روسیه
شما به رئیسجمهور روسیه میگویید: «پدر سوخته»! فردای آن روز شما دچار یک سانحه شده و در تصادف با اتومبیل کشته میشوید! به خانوادهء شما اطلاع داده میشود که شما در حال مستی رانندگی کردهاید و شدت تصادف چنان زیاد بوده که بدن شما تکه تکه شده است.
عربستان
شما به رئیسجمهور عربستان میگویید: «پدر سوخته.»! همه به شما میخندند، چون عربستان رئیسجمهور ندارد! شما متوجه اشتباه خود میشوید و این دفعه به پادشاه عربستان میگویید: «پدر سوخته»! همه از خنده دست میکشند و پادشاه هم زبان شما را قطع میکند.
جالبه


مهماندار: شطونه ميگه برم جت لي و جكي چان رو صدا كنم، بيان حالشو بگيرن ها!




الو؟؟… خونه خدا
الو؟؟… خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو … الو… سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم …
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا
باهام حرف بزنه گریه میکنما…
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا…چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد…
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه…کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است …
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی…
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.








![سياوش قميشي - الكي [www.1.rapdan2.com]](http://myup.ir/images/rcgeni92oqaw23rmsbkg.jpg)











